یع حال دپرسی عجیب ته ته وجودمو گرفتع!
در یک جمله میشع گف نمیدونم چ مرگمع!
دقیقن درشراطی عم ک هر چقد پیک بزنم مست نمیکنع:/
ولی باز جای شکر دارع ک ع درسام نمیزنم(تقریبن:/ )
کلن تو کتم نمیرع ک چرا باید دلم بگیرع و بشم هاپو ک پاچع میگیرع و حس هیچی رو ندارع
شهر در سکوت مطلقع!همیشع صدای ماشینای خیابون اذیت میکردن الان صدای نبودشون اذیت کنندس:/
ولی خو انگیزع اینروزامو تو خندع های فالش پست کردم!
درباره این سایت